کد مطلب:140503 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113

اشعار مرحوم جودی در بیان زبان حال سکینه خاتون با جسد مطهر امام




بابا بنگر سوز دل و چشم پر آبم

از كوی تو عازم به سوی شام خرابم



نگذشته زمانی كه ز قتل تو ببستند

این قوم جفاپیشه به زنجیر و طنابم



این یك زندم كعب نی آن سیلی بیداد

فریاد كه هر لحظه ز قومی به عذابم



بابا ز تو هر لحظه مرا بود سؤالی

از چیست كه اكنون ندهی هیچ جوابم



بردار سر از خاك كه این قوم جفاجو

بردند ز سر معجر و از چهره نقابم






زین زخم كه بر جسم تو بیرون ز حسابست

در سوز من دلشده تا روز حسابم



ز افتادن سرو قد اكبر بروی خاك

یكباره ز دل رفت برون طاقت و تابم



زان تیر كه جا كرده به حلق علی اصغر

در ناله چو لیلا و در افغان چو ربابم



این شط فرات است چون دیده جودی

هر لحظه به موج آید و من تشنه آبم



مرحوم محدث قمی می نویسد:

در مصباح كفعمی است كه سكینه خاتون گفت: چون پدرم كشته شد آن بدن نازنین را در آغوش گرفتم حالت اغماء و بیهوشی برای من روی داد، در آن حال شنیدم پدرم می فرمود:



شیعتی ما ان شربتم ری عذب فاذكرونی

او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی



شیعیان من، هرگاه آب خوشگواری نوشیدید مرا یاد كنید و هر زمان مظلومیت غریب یا شهیدی به سمع شما رسید برای من ندبه و زاری كنید.